با توجه به گسترة اجراي خط مشيها و همچنين سنجش گريز بودن دستاوردهاي آن به خصوص در حوزههاي غير اقتصادي، پرسش اساسي ميزان كارآمدي خط مشيها همواره پيش روي دستاندركاران خط مشي قرار دارد. بازنگري در اجراي خط مشيها نيز مستلزم تدوين سازگاري جامع، دقيق و قابل اتكا براي رصد وضعيت اجراي آنها است. اين امر به ويژه در رابطه با خط مشيهايي كه گروههاي ذينفع متعدد و همراه با خواستهها و انتظارات متفاوت را در برميگيرند اهميتي دو چندان مييابد. ماهيت پيچيده بسياري خط مشيها نظير سهميه بندي جنسيتي ورود به دانشگاه و يا طرح امنيت اجتماعي نمونهاي از اين موارد است با توجه به نقش آنها در مشروعيت دولت نزد عموم مردم، بررسي دقيق و جامع ابعاد آنها را ناگزير ميسازد.
به طور كلي ارزيابي خط مشي عمومي، مقايسه اهداف پيشبيني شده براي خط مشي ونتايج حاصل از آن است كه به وسيله مراجع دولتي يا غير دولتي صورت ميگيرد.
به زعم خردگرايان ارزيابي خط مشي عبارت است از اينكه آيا يك خط مشي به اهداف تعيين شده دست يافته است؟
پس از اجراي خط مشي عمومي بايد نتايج آن را در عمل مورد ارزيابي قرار دهيم تا اطمينان يابيم كه اهداف و رسالتهاي تصميم مورد نظر تحقق يافته است. ارزيابي اگر به درستي انجام گيرد به بهبود خط مشي عمومي به صورت پويا كمك كرده و فرآيند خط مشيگذاري را دائماً اصلاح ميكند.
تعريف پيچيدهتر ارزيابي بيان ميكند: سنجش اثربخشي كلي يك برنامه ملي در برآوردن اهدافش يا سنجش اثربخشي بين دو برنامه يا بيشتر در برآوردن اهداف مشترك ميباشد.